سنت تو!
1391/11/3 | نسخه قابل چاپ | نویسنده : سید سعید هاشمی
غرق ﺩر این غربت یعنی ﺩست و پاگیر شدن با غل و زنجیر.
سنت تو بایﺩ جاری میشد اما "نشد"!! این یک حقیقت محض است؛ همه ی ما بنده ایم اما "عبد" نیستیم! آن عبدی که تو محمدش(ص) گذاشته ای، عبد بوﺩ نه من...، من که هر روز تو را به شهاﺩت میگیرم که "أشهد أن لا إله إلا الله" سپس عبدت را که "أشهد أن محمد الرسول الله"...؛
اما آیا اینگونه است؟؟
آیا من هم مثل شهیدان ﺩر راه تو، میتوانم شهید ﺩر راه «تو» باشم؟!
آیا به قدری که مجنون؛لیلی را و فرهاﺩ؛شیرین را میخواست،تو را هم میخواهم؟!
آیا با تو و برای تو عقد میکنم؟!!
و عهد میبندم که تو "واحد"ی و محمد«ص» "واسط "؟؟
اما آیا اینگونه است؟؟
آیا من هم مثل شهیدان ﺩر راه تو، میتوانم شهید ﺩر راه «تو» باشم؟!
آیا به قدری که مجنون؛لیلی را و فرهاﺩ؛شیرین را میخواست،تو را هم میخواهم؟!
آیا با تو و برای تو عقد میکنم؟!!
و عهد میبندم که تو "واحد"ی و محمد«ص» "واسط "؟؟
موضوعات مرتبط با این مطلب :
عجب زمستان سردی است همیشه از برف بدم می امد. حتی بچه که بودم یادم نمی اید گلوله برفی درست کرده باشم. دلم این روزها خیلی بیقراری میکند. هوای خانه را کرده. خدایا دلتنگت منم. در کنارم باش برای همیشه مثل همیشه